سلام به همگي
خوش اومدين
مي تونين من رو با مخفف اسم يعني NRBW صدا كنين...
اين جا يه فن سايت براي بند انگليسي وان دايريكشنه
درسته گروه وان دايريكشن از هم پاشيده ولي براي ما طرفداراي اين بند معروف انگليسي، اين 5 برادر هنوز هم مثل گذشته ، باهم آهنگ مي خونن و كنسرت اجرا مي كنن
ورود ديركشنر ها خوشحالمون مي كنه ، و اميد وارم بقيه هم ديركشنر بشن بعد همنشيني باما...
سعي مي كنم جديد ترين اخبارا و عكسارو هر چه سريع تر، از اعضاي سابق وان دي بذارم ،
مطلب ادامه ي مطلب شايد ربطي با موضوع وبم يعني وان دايريكشن نداشته باشه...
اما دوست دارم همتون بخونينش.
امروز هم يه تولده...
تولدي كه توش ، دنياي جديد تو دل پدر و مادر و بزرگ تر ها به وجود اومد.
نظر فراموش نشه.
سال ها پیش یه همچین روزی یه پسری با چشمای سبز و موهای قهوه ای از یه خونواده ی معمولی پا ب این دنیای ب ظاهر رنگارنگ گذاشت...
اون پسر کوچولو ی خوشمل جیگر ما یه خواهر یه سال از خودش بزرگتر داشت...
مامان بابای پسر گوگولیه ما وقتی 7سالش بود از هم جدا شدن و اون با مادر خواهرش زندگی میکرد...
وضعیت مالی خوبی مطمعنا نداشتن...
این پسر گوگولی همیشه وقتی بچه بود ادای اینکه یه گیتار داره رو در میاورد و جلو آینه ی اتاقش اجرا میکرد...
این پسر گوگولی از نوجوونی مجبور بود کار کنه...
تو یه نونوایی/شیرنی پزی با خانومای مسن کار میکرد...
اما...
بلخره یه روز تصمیم گرفت بره دنبال آرزوی همیشگیش...
آره تصمیمشو گرفت و رفت تو ایکس فکتور انگلستان شرکت کرد...
اجرای اول خوب بود و اون ب اندازه کافی بله برا مرحله بعد گرفت...
اما...
مرحله بعد داور ها تشخیص دادن ک اون ب اندازه کافی خوب نیس و حذفش کردن...
خب حالا چرا اینقد زندگی این پسر برا ما مهم شده؟...
چون برخلاف تصور همه اونجا آخر کار برا پسر داستان ما نبود...
همه فک کردن آره دیگه اینجا تهشه و اون دوباره باید بره تو نونوایی کار کنه...
نه...
اون ب انتخاب یکی از داور های مسابقه با ۴ نفر دیگه گروه شد و این اتفاق فقط در 10 دقیقه افتاد!!!!!!!!!!!!!!!!!
اونا با تمام خوشالیه ک داشتن بخاطر موندن در مسابقه ولی با یه مشکل بزرگ مواجه بودن اونا هیچ شناختی نسبت بهم نداشتن....
گروه اونا اسم نداشت...
اونا نمیدونستن باید چی کار کنن؟...
اونا نمیدونستن ک اصن میتونن باهم بخونن یانه؟...
پسر 16 داستان ما ته تقاریه گروه یه اسم عالی پیشنهاد داد و بقیه اعضا رو برا تمرین ب خونه ب پدرش برد...
اونا همش باهم میشستن و میخندیدنو مسخره بازی درمیاوردن...
چون فک میکردن قبل از همکار بودن باید باهم دوست باشن...
اونا پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی کردن...
تا وقتی که...
برا فینال اونا انتخاب نشدن...
برای بار دوم همه فک کردن همه چیز تموم شده....
ولی نه...
مطمئنا اونا اینجا تموم نمیکردن...
اونا طرفدارای زیادی داشتن همه اونا میخواستن ک گروه بمونه...
با اینکه اونا برای بار دوم حذف شدن ولی بازم همون داور نگهشون داشت و باهاشون قرارداد بست...
اونا شدن ستاره هایی ک دنیا رو فتح کردن...
دیگه همه تو همه جا این اسمو میشاختن...
ONE DIRECTION
پسر کوچولوی ما شاید دیگه 16 سالش نباشه ولی هنوز همون پسره با همون اخلاق بچگانه...
همون ته تقاریه گروه...
شاید دیگه تینیجر نباشه ولی برا ما هنوز همون هرولد ادوارد استایلز کوچولوی مو فری فریی ک تو ایکس فکتور بعد از اولین بار حذف شدن داشت با کلاهش اشکاشو پاک میکرد...
قلبونشون بلم كه انقد نازن
صفحه قبل 1 صفحه بعد