سال ها پیش یه همچین روزی یه پسری با چشمای سبز و موهای قهوه ای از یه خونواده ی معمولی پا ب این دنیای ب ظاهر رنگارنگ گذاشت...
اون پسر کوچولو ی خوشمل جیگر ما یه خواهر یه سال از خودش بزرگتر داشت...
مامان بابای پسر گوگولیه ما وقتی 7سالش بود از هم جدا شدن و اون با مادر خواهرش زندگی میکرد...
وضعیت مالی خوبی مطمعنا نداشتن...
این پسر گوگولی همیشه وقتی بچه بود ادای اینکه یه گیتار داره رو در میاورد و جلو آینه ی اتاقش اجرا میکرد...
این پسر گوگولی از نوجوونی مجبور بود کار کنه...
تو یه نونوایی/شیرنی پزی با خانومای مسن کار میکرد...
اما...
بلخره یه روز تصمیم گرفت بره دنبال آرزوی همیشگیش...
آره تصمیمشو گرفت و رفت تو ایکس فکتور انگلستان شرکت کرد...
اجرای اول خوب بود و اون ب اندازه کافی بله برا مرحله بعد گرفت...
اما...
مرحله بعد داور ها تشخیص دادن ک اون ب اندازه کافی خوب نیس و حذفش کردن...
خب حالا چرا اینقد زندگی این پسر برا ما مهم شده؟...
چون برخلاف تصور همه اونجا آخر کار برا پسر داستان ما نبود...
همه فک کردن آره دیگه اینجا تهشه و اون دوباره باید بره تو نونوایی کار کنه...
نه...
اون ب انتخاب یکی از داور های مسابقه با ۴ نفر دیگه گروه شد و این اتفاق فقط در 10 دقیقه افتاد!!!!!!!!!!!!!!!!!
اونا با تمام خوشالیه ک داشتن بخاطر موندن در مسابقه ولی با یه مشکل بزرگ مواجه بودن اونا هیچ شناختی نسبت بهم نداشتن....
گروه اونا اسم نداشت...
اونا نمیدونستن باید چی کار کنن؟...
اونا نمیدونستن ک اصن میتونن باهم بخونن یانه؟...
پسر 16 داستان ما ته تقاریه گروه یه اسم عالی پیشنهاد داد و بقیه اعضا رو برا تمرین ب خونه ب پدرش برد...
اونا همش باهم میشستن و میخندیدنو مسخره بازی درمیاوردن...
چون فک میکردن قبل از همکار بودن باید باهم دوست باشن...
اونا پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی کردن...
تا وقتی که...
برا فینال اونا انتخاب نشدن...
برای بار دوم همه فک کردن همه چیز تموم شده....
ولی نه...
مطمئنا اونا اینجا تموم نمیکردن...
اونا طرفدارای زیادی داشتن همه اونا میخواستن ک گروه بمونه...
با اینکه اونا برای بار دوم حذف شدن ولی بازم همون داور نگهشون داشت و باهاشون قرارداد بست...
اونا شدن ستاره هایی ک دنیا رو فتح کردن...
دیگه همه تو همه جا این اسمو میشاختن...
ONE DIRECTION
پسر کوچولوی ما شاید دیگه 16 سالش نباشه ولی هنوز همون پسره با همون اخلاق بچگانه...
همون ته تقاریه گروه...
شاید دیگه تینیجر نباشه ولی برا ما هنوز همون هرولد ادوارد استایلز کوچولوی مو فری فریی ک تو ایکس فکتور بعد از اولین بار حذف شدن داشت با کلاهش اشکاشو پاک میکرد...
قلبونشون بلم كه انقد نازن
M.J | 19:44 - 1395/11/16/6 |
عه...خوب چرا... به عنوان يه پسر عمو... حالا شمارمو تو يه نظر خصوصي بهت مي گم ... بزنگ يكم بحرفيم... پاسخ:مارمونو بهت اس مي دم... منتظر تماستم |
M.J | 19:42 - 1395/11/16/6 |
پز داداشتو نده كه منم مثل خودش الان دارم تو دانشگاه فرانسه پزشكي مي خونم... مامانم مي گفت داداشت تو دانشگاه كلرمون فرانسه درس مي خونه... حيف كه من از پاريس در اومدم.... وگر نه دلم واسش خيلي تنگ شده پاسخ:اولا اين كه اين موضوع داداشم بين خودمون بمونه دوست دارم همه بفهمن... توو مدرسه هم ففط 3 تا از دوستام مي دونن علتشو بهت مي گم... در ضمن : هوي هوي هوي...به كجا چنين شتابان دلتون****** واسه داداشم تنگ شده |
M.J | 19:40 - 1395/11/16/6 |
واقعا برات خوش حالم... پاسخ:از خودت چه خبر؟ |
M.J | 19:38 - 1395/11/16/6 |
همون سه سال پيش، كه الان ميشه 4 سال پيش.... پاسخ:آها... از استيكرت فهميدم.... خب تابستون امسال كم تر شد ولي آثارش هنوز باقيه... |
M.J | 19:36 - 1395/11/16/6 |
هنوزم تو اون كاخ زندگي مي كنه و هر روز يه جاييش درد مي گيره؟ اينا كه هيچ ... به باباتم سلام برسون بگو واقعا بهش مديونيم. راستي، چه خبر از خودت ، اون مشكل حل شد ؟ پاسخ:خب نه اون خونه رو فروخت و يه خونه 250 متري تو وليعصر خريد... تو هم واقعا لطف داري.بزرگي تو ميرسونم.. كدوم مشكل ؟؟؟؟ |
M.J | 19:34 - 1395/11/16/6 |
از مامان بزرگ چه خبر؟ اون پير زن هنوز زندس؟ پاسخ:درسته اونا به تو و به مامانت بد كردن ، اما اين دليل نمي شه در مورد مامان بزرگت اين جوري حرف بزني .... آره زندس |
M.J | 11:25 - 1395/11/15/5 |
اختيار داري.... هنوز برنگشتيم از اينجا دارم كامن مي فرستم پاسخ: |
M.J | 11:21 - 1395/11/15/5 |
پس شناختي؟ پاسخ:ديــــــــــــــــــــــــووووووووووووووووووووونــــــــــــــــــــــه...... مي دوني چند ساله دنبالت مي گردم.... به خاطر تو حتي چند وقت پيش به انيستا هم رفتم اما به اسمت پيجي پيدا نكردم.... كجا بودي.... اصلا كي برگشتي؟ |
طوموكو | 11:17 - 1395/11/15/5 |
آخه بيا ببين چيا كه نمي گه.... ميگه ما مگسيم گرد شيرينيه تو ... پاسخ:گفتم كه.... اينا همونايي هستن كه اول دعوا راه انداختن.... ولشون كن بذار هر كاري مي كنن بكنن |
من همیشه با دایرکشنرا تبادل دارم چون خودم یه دایرکشنر هستم